کد مطلب:142014 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:253

سلطه باند اموی
از این غارتها و اسراف و تبذیرها بدتر، به قدرت رسیدن حزب اموی به رهبری معاویة بن ابی سفیان بود.

ابوسفیان در حدود بیست سال با پیامبر جنگید و در حدود پنج شش سال آخر، قائد اعظم تحریم علیه اسلام بود ولی متأسفانه به دلیل سیاستهای قومی خلفا، پس از ده سال از وفات پیامبر، پسر او معاویه، كه همیشه دوش به دوش و پا به پای پدرش با اسلام می جنگید، والی شام و سوریه شد و سی سال بعد از وفات پیغمبر، خلیفه و امیرالمؤمنین گردید.

پیغمبر خلق كریم خود را از احدی دریغ نمی داشت؛ حتی از منافقین و مؤلفة قلوبهم، ولی روش محتاطانه خود را از دست نمی داد. تا پیغمبر زنده بود امویان ضعیف الایمان و مولفة القلوب یا منافق جای پایی پیدا نكردند.

امویان، ثروت و سیاست را به دست آوردند اما دیانت را هرگز و چون به حكومت رسیدند تظاهر به دین و مؤمن نمایی را به جای آن برگزیدند و روحانیون بی تقوا مانند ابوهریره را به كار گرفتند. دنیاداران به دلیل وجود رقیبان بر دنیای خود هراسناك بودند و گاه ناخشنود، و دینداران به این دلیل كه دین در مخاطره و تهدید


قرار گرفته بود، برمی آشفتند. این است كه هم زبیر و عبدالله بن زبیر و.. هم ابوذر و عمار و مقدار و حجر و... همگی سر به شورش برداشتند.

در ماجرای قتل عثمان، دسته قدرت طلبان و دنیاداران بیشتر دخیل بودند. عمرو عاص خود می گفت كه بر هیچ چوپانی نگذشتم مگر اینكه او را به قتل عثمان تحریك كردم و.... [1] .

معاویه با اینكه پرورده عثمان بود، فكر كرد از مرده عثمان بیشتر می توان سود برد تا از زنده ی او؛ هم از نظر برانگیختن احساسات برای بیرون كردن مخالفان و رقیبان از صحنه و هم از جهت قبضه قدرت.

معاویه برخی را به تهدید و برخی را به تطمیع به سوی خویش متمایل كرد و علی همچنان پایدار به عنوان دشمن اصلی او باقی ماند. این بود كه از دشنام و جعل احادیث علیه او و تهمت و منع نقل فضائل او و از میان بردن دوستان و یارانش و هر كار دیگری كوتاهی نكرد. علاوه بر اینها در این دوره كسانی چون حكم به عاص، كه پیامبر خدا (ص) آنان را از جامعه مسلمین طرد كرده بود، به فرماندهی ولایات گماشت و مروان را نیز چندان قدرت بخشید كه به جای خلیفه فرمان می داد و قلمرو حكومت را چندان گسترش داد كه فلسطین و حمص را هم بدان افزود و رهبری و قیادت سپاهی چهارگانه را به وی سپرد و برای او كه پول و نیروی بسیار گرد آورده بود زمینه ای ساخت كه در زمان علی (ع) در برابر آن حضرت ایستاد و خواهان ادامه ی سلطنت خود شد؛ [2] هر چند كه معاویه از زمام خلیفه های پیشین به فرمانداری برگزیده شده بود اما این اقتدار و افسار گسیختگی را نداشت.


هنگامی كه بنی امیه تسلط پیدا كردند از روی جهل و خوی بربریت وبیابانگردی، یا از سر خودكامگی و قدرت طلبی و دنیا پرستی، خود را موجوداتی برتر از دیگر مردم و ملل جهان انگاشتند، و آنان را موالی و بندگان خود پنداشتند؛ در نتیجه، روح اسلام را مسخ و روش و آیین مقدس آن را تغییر دادند.

اصولا، قدرت تبدیل به تسلط، و تسلط تبدیل به توقع و توقع تبدیل به میل فرمانبرداری دیگران و سبب به وجود آمدن زبردست و زیردست و بالاخره ستم و بیداد و جنایات وحشتناك می شود.

از اینروی، آن دموكراسی سیاسی و حقوقی صدر اسلام وقتی از بین رفت كه تسلط جابرانه پیدا شد، و آن روح برابری میان رئیس مملكت با یك زارع و پیشه ور، به زنجیر اسارت درآمد. در حقیقت، تسلط جابرانه در هر جامعه، می تواند نمودار وجود بیماری اجتماعی و اعمال ستم و وجود بی اعتمادی باشد. به هر حال گشوده شدن یك زاویه انحراف در سیر رهبری امت اسلامی، بستری برای رشد نابهنجاری ها و تغییرات فكری و فرهنگی پدید آورد كه راه را برای بازگشت به جامعه جاهلی هموار می ساخت.

این تغییرات به اندازه ای شتابان بود كه در مدتی كوتاه كمتر نشانه ای از آثار حكومت نبوی می شد در آن پیدا نمود.

گویا آنك پیشگویی پیامبر (ص) محقق شده بود كه فرمود: «خلافت پس از سی سال به گونه ای دیگر در خواهد آمد»

و باز در توضیح این جمله خود افزود:

«تباهی امت من به دست چند نفر از جوانان نورس قریش خواهد بود.» [3] .


و در كلامی دیگر آن حضرت فرموده بود:

«خلافت پس از سی سال مبدل به حكومت مطلقه می شود. [4] .

و همچنین روایت كرده اند كه فرمود:

چون سی سال از مرگ من بگذرد، خلافت به راهزنی، خونخواری و حرامخوارگی مبدل شود

[5] و باز نوشته اند كه فرمود: خلافت تا سی سال بعد از من به ستمگری و درندگی مبدل می گردد. [6] .

آری در واقع، ساختار حكومت با سنگ كجی كه عثمان نهاد، شكل دیگری یافت. [7] .

نگرانی پیامبر از مطلقه شدن حاكمیت، راهزنی، خونخواری، حرامخوارگی كارگزاران و بدتر از اینها ستمگری و درندگی و خشونت عمال آن بود. البته خشونت جاهلی كه ریشه در خلق و خوی گروهی از نخبگان داشت و توسط پیامبر و برخی از پیروانش كنترل می شد، پس از رحلت وی لجام گسیخته زخمها و جراحتهای بسیاری را در جامعه ایجاد كرد كه به تدریج به عفونتها و چركابه های زشت و عقده های روانی خطرناك تبدیل شد.

معاویه با استفاده از بسترها و زمینه هایی كه در زمان شیخین و بویژه عثمان پدید آمده بود، با نیرنگ خلافت را به چنگ آورد و فرمانروای كشور پهناور اسلامی گردید. او همه نیروی خود را برای تحكیم قدرت و از میان بردن رقیبان و مخالفان خویش بكار گرفت و بخصوص در تحدید نفوذ اهل بیت پیامبر (ص) و از میان بردن آن بزرگواران از هیچ كوششی دریغ نداشت، او حتی به این هم بسنده نكرد بلكه


می خواست نام آنان را از زبان مردم و نشان آنان را از یاد مردم محو كند.

وی گروهی از صحابه پیامبر را كه مورد احترام و اعتماد مردم بودند با شیوه های گوناگون فریب داد و با خود همراه ساخت و جریان جعل و تحریف احادیث به نفع برخی از صحابه را، به زیان خاندان پیامبر به راه انداخت.

به دستور او در منابر اسلامی در سر تا سر بلاد اسلامی به امیرمؤمنان مانند یك فریضه دینی سب و لعن می شد.

نوشته اند این سنت سیئه تا بدانجا رسید كه یكبار گروهی در نماز جمعه چون لعن و دشنام بر علی (ع) را فراموش كرده بودند، دوباره به مصلی بازگشتند و آن را به جا آوردند و حتی در آن محل مسجدی به نام مسجد ذكر ساختند!!

او به وسیله ایادی خود مانند زیاد بن ابیه، سمرة بن جندب، بسیر بن ارطاة و امثال آنها، هر جا از دوستان اهل بیت را سراغ می كرد به زندگیشان خاتمه می داد و در این راه از زر، زور، تطمیع، ترغیب و تهدید تا آخرین حد توانایی استفاده می كرد.

در چنین محیطی طبعا كار به اینجا می كشد كه عامه ی مردم از بردن نام علی (ع) و آل علی نفرت كنند و كسانی كه از دوستی اهل بیت، رگی در دل دارند از ترس جان و مال عرض خود، هر گونه رابطه ی خویش را با اهل بیت قطع كنند. واقع امر را از اینجا می توان به دست آورد كه امامت سیدالشهداء حسین بن علی (ع) تقریبا ده سال طول كشید كه در همه این مدت - جر چند ماه اخیر - معاصر معاویه بود، در طول این مدت از آن حضرت كه امام وقت و مبین معارف و احكام دین بود، در تمام فقه اسلامی حتی یك حدیث نقل نشده است؛ منظور روایتی است كه مردم از آن حضرت نقل كرده باشند كه شاهد مراجعه و اقبال مردم است، نه روایتی كه از داخل


خاندان آن حضرت مانند ائمه بعدی رسیده باشد. [8] .

مانع شدن از نقل احادیث و فضائل امام علی (ع) و اولاد او از یكسو و گشودن باب دشنام و بد زبانی و دادن نسبتهای دروغ به امیرمؤمنان (ع) می توانست اذهان و افكار را برای رویارویی با خاندان پیامبر (ص) آماده سازد. او به موازات این زشتكاریها، افراد دین فروش و دنیا پرست را به جعل احادیث از زبان پیامبر وامی داشت تا به وسیله آن خود را موجه و مقدس جلوه دهد. وی ریاكارانه، تظاهر به تقدس و دینداری می نمود و با همین سیاست، بسیاری را فریفته بود، به گونه ای كه شماری از افراد نادان او را ستایش و برخی هم در بد سرشتی و نفاق او تردید می نمودند، چنانكه مردی در صفین به عمار یاسر گفت:

«من با كمال اعتقاد به حقانیت خویش و گمراهی معاویه و پیروانش از خانه خود حركت كردم تا اینكه اینجا رسیدم و دیدم كه منادی ما، ندای اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله می دهد و منادی آنها كه زیر پرچم معاویه به سر می برند نیز همین كلمات را فریاد می كند؛ ما معتقد به نماز هستیم، آنها هم مانند ما نماز می خوانند. ما دعا می كنیم، آنها نیز مانند ما دست به دعا برمی دارند. كتاب ما قرآن است، كتاب آنها هم قرآن است، پیغمبر ما و آنها یكیست. چون اینها را مشاهده كردم به تردید افتادم و به اندازه ای ناراحت شدم كه خدا می داند.» [9] .

گروه دیگری نیز نظیر همین عبارات را به حضرت علی (ع) اظهار می داشتند و از شركت در جنگ علیه معاویه خودداری می كردند كه در میان آنها نام شخصیتهای بزرگی چون عبیده سلمانی و اصحابش و ربیع بن خثیم و شماری دیگری از مسلمانان


نامدار دیده می شود.

قضاوتهای برخی از مردمان در آن روزگار، نشانگر آن است كه معاویه با تبلیغات گسترده، توانسته بود خود را به عنوان صحابه پیغمبر، خال المؤمنین و كاتب وحی در جامعه جا بیندازد.

او با این ترفند، كار را بر امیرالمؤمنین (ع) دشوار كرده بود، حتی در لحظات پایانی جنگ صفین با سر نیزه كردن قرآن، شمار بسیاری از لشكریان علی (ع) را فریفت و ماجرای حكمین را به وجود آورد، و با ریاكاری و نیرنگ توانست پایه های حكومت خویش را محكم سازد.

او پس از شهادت علی (ع) نیز با ترسیم چهره ای غیر واقعی از آن حضرت كوشید،بدگمانی علیه مولی الموحدین را در اذهان ساده اندیشان بوجود آورد، بگونه ای كه گروهی در مسلمانی، ایمان و حتی نماز خواندن آن حضرت تردید كردند.

او با تزویر توانسته بود پیروان و سپاهیان امام حسن (ع) را نیز جذب و یا از اطراف آن حضرت بپراكند و صلح را بر امام دوم تحمیل كند. و با این حال به هیچیك از مفاد قرار داد عمل نكند، زیرا در آن صلحنامه پیمان سپرده بود:

1- به كتاب خدا و سنت پیامبر عمل كند.

2- برای خود جانشینی تعیین نكند.

3- مسلمانان شام، عراق، حجاز و یمن امنیت یابند.

4- یاران و شیعیان علی (ع) با مالها و زنان و فرزندانشان در امان باشند. 5- هرگز نسبت به حسن (ع) و برادرش حسین (ع) و هیچكدام از فرزندان پیامبر در پنهان و آشكار، آزاری نرساند.


6- از هر توطئه ای كه سبب وحشت و هراس مردم شود بپرهیزد. [10] .

ولی او برخلاف تعهدات مزبور، خود را امیرالمؤمنین لقب داد و بر فرزندان و كارگزاران خود در سر تا سر ولایات نوشت:

«تمام تشكیلات حكومتی را به دقت زیر نظر بگیرید واگر شاهدی به دست آوردید كه كسی از دوستداران علی و خاندان او در جایی از آن وجود دارد، نام وی را از دفاتر دولتی بردارید و حقوقش را قطع كنید».

و باز بخشنامه دیگری به این مضمون صادر كرد:

«هر شخصی كه به دوستی علی و خاندان علی متهم است، در فشار و شكنجه قرار دهید و خانه اش را خراب كنید»

معاویه به فرماندار عراق زیاد بن سمیه نوشت: «اگر ثابت شد كسی پیرو علی (ع) و خاندان اوست، شهادتش در هیچ موردی پذیرفته نیست و كسانی كه به آنها پناه دهند نیز نباید محترم شمرده شوند»

كارگزاران او به پیروی از این دستورها چنان بر فرزندان و پیروان علی (ع) سخت گرفتند، كه شیعیان به خانه خویشان و دوستان خود پناه می بردند و باز هم بیمناك بودند كه مبادا غلام و كنیز آنان افشا نماید، زیرا هر كه از كسی كینه ای در دل داشت او را به شیعه علی بودن متهم می كرد و به كارگزاران حكومت گزارش می داد، از اینرو گروه بسیاری از مردم را از روی گمان و اتهام می گرفتند و شكنجه می كردند، این كار در عراق كه زیاد بن سمیه حاكم آن بود از همه جا سخت تر اجرا می شد. [11] .


بسیاری از دوستان و یاران وفادار علی (ع) را به سختی آزار می دادند، دست و پای برخی را قطع و گروهی را زنده به گور و شماری را میله داغ در چشم می كشیدند، چنانكه حجر بن عدی و یازده تن از یارانش را دستگیر و به شدت شكنجه كرده و سرانجام شش نفر از آنها را كه از بهترین اهل زمین بودند در مرج العذار گردن زدند.


[1] حماسه ي حسيني، شهيد مطهري، ج 3، ص 23.

[2] تاريخ طبري، حوادث سال 34، عدالت اجتماعي، ص 370.

[3] صحيح بخاري، ج 9، ص 47.

[4] كشف الاسرار، ميبدي، ج 6، ص 561.

[5] كشاف، زمخشري، ج 3، ص 82.

[6] نهايه، ابن اثير، ج 3، ص 253.

[7] براي آگاهي بيشتر ر.ك: غلامرضا انصاف پور، ساخت دولت در ايران، ص 101.

[8] ر.ك، نهضت سيدالشهدا (ع) و هدف آن، علامه سيد محمد حسين طباطبايي.

[9] وقعة صفين، نصر بن مزاحم، ص 321.

[10] مورخان درباره مواد اين قرارداد، مطالب مختلفي نوشته اند، و هر كدام چيزي را بدان نسبت داداند، اما آنچه را كه ما آورده ايم، از روي متني است كه بسياري از مورخان و محدثان اهل سنت، نقل كرده اند. براي آگاهي از آن رجوع شود، به: انساب الاشراف بلاذري، ج 2، ص 42.

[11] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 15. ونيز علي اكبر غفاري، مقدمه بررسي تاريخ عاشورا، ص 9.